نوشته اصلی توسط
دکتر01
دوست عزیز از آنجایی که گفتی قبلا اعتراضی نمیکرده و حتی شما را تشویق میکرده به آنها احترام بگذاری باید ببینی چه چیزی تغییر کرده که نظر او عوض شده؟
از طرفی گفتی انها با اکراه به خانه تو می آمدند؟علتش را پرسیده بودی؟آیا همسرت به آنها بی احترامی میکرد یا به تو اعتراضی میکرد که چرا می آیند؟اگر در خانه شما به مادر و پدرت بی احترامی میشد و بخاطر همین آنها کم می آیند مشکل از همسرت است و باید با او حرف بزنی و از او بخواهی وقتی انها می آیند اخمو نباشد و بدخلقی نکند و بهترین ها را برای انها بخواهد تا انها هم بهترین ها را برایش بخاهند.هر چند از چیزهایی که گفتی و وقتی تو را تشویق به احترام میکرده بعید میدانم خودش بی احترامی کرده باشد
نکته دیگر اینکه چه زمانهایی و چه ساعتهایی به خانوادتان سرمیزنی؟ایا شبها می مانی؟اگر می مانی بزرگترین اشتباه زندگیت را کرده ای چون با این کار به همسرت نشان میدهی هنوز مستقل نیستی،به صورت استاندارد هفته ای یک الی دو ساعت به خانواده ات سر بزن و حتی الامکان بدون همسرت به منزل هیچ یک از اقوام نرو.البته همسرت هم نباید بدون تو به منزل اقوام برود!
رفتارت با همسرت در مقابل خانواده ات چطور است؟اگر میدانی او و خانواده ات خیلی با هم صمیمی نیستند او را هرگز بین انها تنها نگذار و در مقابل انها سعی کن به همسرت بیشتر از همیشه احترام بگذاری. مثلا سر میز غذا اصرار کن که او باید کنارت بنشیند یا مثلا او را عزیزم صدا کن.او در بین انها غریب است و فقط تو را دارد ولی خانواده ات همدیگر را دارند.در ضمن اگر تو به او احترام بگذاری بقیه هم یاد میگیرند به او احترام بگذارند
سوال اخرت را هم اینگونه پاسخ میدهم:اگر حس کنی کسی به تو بی احترامی کرده و ان شخص تلاشی برای رفع کدورت نکند دوست داری همسرت چه رابطه ای با آن شخص داشته باشد؟اگر بی اعتنا به تو به رابطه اش ادامه دهد ناراحت نمیشوی؟حتی اگر مادر و پدرش باشند
موفق باشی دوست عزیز